راغب اصفهانی در محاضرات لطیفه ای نقل می کند که یک اعرابی را به عراق
سخت می زدند. گفت: چه کرده ام؟. گفتند: عمر نام داری .. گفت: نه والله، نام
من عمران است .. گفتند: پس در دم بکشیدش که الف و نون عثمان نیز دارد ...
ابو حنیفه روزی می گذشت. کودکی را دید که در گل بمانده. گفت : گوش دار تا نیفتی. کودک گفت: افتادن من سهل است، گر بیفتم تنها باشم! اما تو گوش دار که گر پای تو بلغزد، همه ی مسلمانان که پس تو آیند بلغزند ...