هیچ چیز به اندازه ذهن خودتان نمی تواند شما را آزار بدهد.
درخت های کاج از هر روز زیباترند و جهانیان شادمان...
قرن ها می گذرد و فرزند مریم چشم به راه توست...
تا به محراب درآیی...
یا صاحب الزمان (عج)
حاج امین! بخدا قسم که خدا نزدیک است، نزدیک تر از رگ گردن. و چقدر مسیر خدا کوتاه است! چقدر ساده است! کافی است که یک قدم بسوی خدا برداری، تا او به سویت بدود. ولی ما همان یک قدم را برنمی داریم و توقع داریم خدا برایمان همه کار بکند. می کند ولی دنبال بهانه می گردد، دنبال کوچکترین بهانه و ما این بهانه کوچک را از خدا دریغ می کنیم...
اگر کسی حلاوت مهر او را بچشد محال است که به ذائقه اش مجال هرزگی دهد.
.
.
طوفان دیگری در راه است../سیدمهدی شجاعی
بعد از این همه طوفان و تگرگ و باران، حضور رنگین کمان تسلی بخش است... بعید نیست که همه رنگین کمان ها در همه جای عالم، کارشان اتصال دل های اهل زمین باشد به ساحت بی کران آسمان.
" راستش، اگر زندهام هنوز، اگر گهگاه به نظر میرسد که حتا پُرم از جنبشِ حیات، فقط و فقط مال بیجربزهگیست ... میدانم کسی که تا این سن خودش را نکشته بعد از این هم نخواهد کشت. به همین قناعت خواهد کرد که، برای بقاء ..، به طور روزمره نابود کند خود را، با افراط در سیگار، با بینظمی در خواب و خوراک، با هر چیز که بکشد اما در درازای ایام، در مرگ بیصدا .. "
وردی که بره ها میخوانند/رضاقاسمی..
خانواده ای هست مفلوک. کار پدر بدان جا کشیده است که مجبور است طلای مادر بفروشد تا نان سفره فرزندان فراهم آورد و البته بیش از آن را نیز خرج خود کند ...
به پدر چه خواهید گفت؟ بی کاره؟ مفلس؟ معتاد؟ هرچه خواستید بگویید اما بدانید که از چنین مردی بایستی ناامید بود. اگر کسی به فکر نجات چنین خانواده ای باشد تنها به فرزندان جوان امید خواهد بست ...
مادر یعنی وطن. طلا یعنی نفت. پدر یعنی دولت ... این ملک پدرانی داشته است که برای حکومت نه طلای مادر بلکه خود مادر را نیز فروخته اند!
در چنین خانواده ای تنها مایه نجات همت فرزندان است ... از پدر کاری بر نمی آید ...
نفحات نفت/رضا امیرخانی